معصومه ابتکار نوشت: از جمله واکنشهای جدی و تاثیرگذار به کشتار فلسطینیان طی دو ماه اخیر متعلق به دانشجویان و دانشگاهیان کشورهای مختلف بوده است. این تظاهرات سبب فشارها و برخورد با دانشجویان و مقامات دانشگاهی در موارد متعددی شد، چنانچه کنگره امریکا به دانشگاههای معتبر آن کشور فشار آورد که چرا گذاشتید صدای اعتراض دانشجویان شنیده شود! و دیدیم که برای زهرچشم گرفتن هم، بعد از پس گرفتن ۱۰۰ میلیون دلار کمک مالی استیونس میلیاردر یهودی از دانشگاه پنسیلوانیا، رییس آن دانشگاه مجبور به استعفا شده است؛ مصداق بارز «گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری».
متاسفانه انسان امروز کم و بیش در همه کشورها شاهد برخوردهایی چنین دون شأن انسانیت و مکانهای علمی و پژوهشی است. فیلمی که از جلسه کنگره امریکا در شبکههای ماهوارهای و اجتماعی در روزهای اخیر پخش شد در واقع صحنههای بازجویی و محاکمه روسای سه دانشگاه پنسیلوانیا، امایتی و هاروارد بود که دانشجویانش به طرفداری از آتشبس در غزه و اعتراض به روند حمایت یکجانبه از نسلکشی رژیم صهیونیستی تجمع کرده بودند. این اتفاق در کنگره کشوری رخ داده که ادعای رهبری جهان آزاد را داشته و با پیشینه خوبی از پیشرفت تکنولوژی و علم، دانشگاههای سرآمد جهانی در زمینههای مختلف علمی را به نام خود ثبت کرده است.
رویکرد شرمآوری که شبیه دادگاههای تفتیش عقاید قرون وسطایی بوده و نشان میدهد «ادعا» متضمن هیچ چیز نیست. از آنجا که تکرار این نوع برخوردها میتواند بنیانهای سرکوب آزادی بیان و اندیشه در مراکز علمی را تقویت کند و مسیر زورمداران در خفقان صدای حقطلبان بهخصوص نسل جوان را هموار سازد، باید با واکنشها و هشدارهای لازم روبهرو شود. بهخصوص بعد از وتوی قطعنامه آتشبس غزه در شورای امنیت که اوج ظلم و سوءمدیریت به شمار میآید…
بر انسانهای فرهیخته و دانشگاهیان جهان است که از آزادی بیان و حق اعتراض در جوامع و خصوصا دانشگاه دفاع کنند و تسلیم گزاره یکی دانستن «مبارزه با آپارتاید و صهیونیزم» و «مبارزه با یهودیت» نشوند و همین طور هشداری عمومی که هر ادعایی را با عملکردها بسنجید؛ هشداری به وجدانهای بیدار که با هر جریانی تا آنجا پیش بروید که اصول اولیه انسانی را زیر پا نگذارد و باز هم به مصداق ضربالمثل ایرانی که «یک سوزن به خودمان بزنیم، یک جوالدوز به دیگران» به خود و روندهای جاری در محافل علمی و دانشگاهی کشور نگاه کنیم و بدانیم در مسیر باطل حرکت کردن، منافاتی با ادعاها ندارد و برخوردهای حذفی و امنیتی کنونی در دانشگاههای کشورمان با اساتید و دانشجویان هم از این قاعده مستثنی نیست.
بار دیگر باید ندای دلسوزانه منتقدانی مانند خاتمی عزیز را شنید که به ادامه روندهای محدود کننده در دانشگاهها هشدار میدهند و عواقب ناگوار این رفتارها را بر ساحت علم و دانش بر میشمارند. فرقی نمیکند هر جا که باشد صدای اعتراض را باید شنید. نباید گذاشت ندای حقطلبی دانشجویان و دانشگاهیان به خاموشی بگراید. شاید که بعد از این رفتارهای قرون وسطایی، امیدی به تجدید حیات و دوران جدیدی از روشنگری جهانی در پیش باشد.