حمیدرضا ۴۷ ساله، ۲۳ مهر سال ۹۲ همسرش به نام زهرا، پسر ۱۵ و دختر ۲۵ ساله اش به نامهای محمدرضا و پریسا را در خانهاش در خیابان ۱۶ متری امیری کشت.
خانواده زهرا در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری سابق استان تهران خواستار قصاص دامادشان شدند، اما تاکنون برای اجرای حکم پا پیش نگذاشته اند.
در آن جلسه پدر و مادر زهرا در جایگاه ویژه ایستادند و برای دامادشان حکم قصاص خواستند.
حمید رضا در جلسه دادگاه و در حالی که دختر بزرگش از تهمتهای اخلاقی او به مادرش ابراز ناراحتی میکرد، گفت: زن و دو فرزندم را کشتم، چون لایق مرگ بودند.
زنم حقش بود که کشته شود. او زن کثیفی بود. دختر و پسرم را هم کشتم، چون از کارهای مادرشان مطلع بودند و به من چیزی نمیگفتند.
او در تشریح جزئیات جنایت تکان دهنده گفت: در یک شرکت صنعتی کارگر بودم و شبها سر کار میرفتم. مدتی بود که به رفتارهای زنم مشکوک شده بودم. تا این که صبح بیست و سوم مهر ماه یک زن مقابل خانه مان آمد و رازی را برایم برملا کرد. او گفت زنم با شوهرش در ارتباط بوده است.
من که عصبانی شده بودم با چوب دستی به سر زنم کوبیدم و او را کشتم! سپس جنازه اش را به اتاق خواب کشاندم و رویش پتو کشیدم. ظهر وقتی پسرم از مدرسه به خانه آمد فکر کرد که مادرش خوابیده است. او به اتاق خواب رفت تا زهرا را بیدار کند که همان موقع با چوب چند ضربه هم به سر پسرم کوبیدم.
وی ادامه داد: در آن لحظه تصمیم گرفته بودم هر طور شده دخترم را هم بکشم. به همین دلیل با موبایل او تماس گرفتم و از او خواستم تا فوری از دانشگاه به خانه بیاید. خودم به پشت بام رفتم و منتظر پریسا ماندم. به او گفتم قبل از این که وارد خانه شود به پشت بام بیاید و به من کمک کند. وقتی دخترم به پشت بام آمد با یک طناب او را هم خفه کردم و جنازه اش را به داخل خانه بردم!
حکم قصاص
در پایان جلسه هیئت قضایی حمیدرضا را به دلیل قتل زهرا به یک بار قصاص و به خاطر قتل دو فرزندش به ۱۰ سال زندان و پرداخت دیه محکوم کرد که خیلی زود قطعی شد.
نامهای از زندان
وی طی نامهای از قضات دادگاه کمک خواست و تقاضا کرد تا طبق ماده ۴۲۹ تکلیفش روشن شود.
وی دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی زالی و با حضور یک قاضی مستشار پای میز محاکمه ایستاد.
او گفت: من هنوز هم میگویم از قتل اعضای خانواده ام پشیمان نیستم و برای اعدام آماده ام، اما، چون برای اجرای حکم قصاص، اولیای دم باید تفاضل دیه را بپردازند دیگر پیگیر پرونده نشدند و باعث شدند در این سالها بلاتکلیف در زندان بمانم. من از این وضعیت خسته شده ام.
وی ادامه داد: حالا از دادگاه تقاضا دارم تکلیف مرا روشن کنند، یا از اولیای دم بخواهند با پرداخت تفاضل دیه زودتر مرا اعدام کنند یا این که از قصاص گذشت کنند تا زودتر آزاد شوم.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا درباره این درخواست اظهارنظر کنند.