4 دی 1403
Search
Close this search box.
جدیدترین اخبار

پیرمرد برزگر و خرس طماع؛ حکایتی شنیدنی از هوش و ذکاوت

بعد از شرکت در نظرسنجی نتیجه نمایش داده خواهد شد.

مالک هستید یا مستاجر؟

پیرمرد برزگر و خرس طماع؛ حکایتی شنیدنی از هوش و ذکاوت

یک روز پیرمرد مشغول شخم زدن زمین خود بود، خرسى از راه رسید و گفت: عمو! خداقوت مرا شریک خودت مى‌کنی؟

کشاورز ترسید و گفت: بله، بله تو را شریک مى‌کنم.

خرس گفت: تو که مشغول شخم زدن زمین هستی، من هم مى‌روم و موقع آبیارى زمین برمى‌گردم.

مرد حرفى نزد و خرس هم راهش را کشید و رفت: پیرمرد خوشحال شد و فکر کرد: خرس فراموش‌کار است و دیگر برنمى‌گردد. من هم به کارم مى‌رسم.

شخم زدن مرد تمام شد. زمین را تخم پاشید و آن‌را آبیارى کرد که سر و کله خرس پیدا شد و گفت: عمو خدا قوت. حالا که دیر رسیدم و زمین را آبیارى مى‌کنی، مى‌روم و موقع وجین کردن برمى‌گردم.

پیرمد قبول کرد و خرس هم راهش را کشید و رفت. گندم‌زار سرسبز شد. ساقه‌هاى گندم هم بلند شد و موقع درو کردن آنها نزدیک مى‌شد اما از خرس خبرى نشد.

مرد کشاورز کار وجین کردن را تمام کرده بود و آخرین آب را به زمین مى‌داد که خرس پیداش شد و گفت: عمو، خداقوت. خسته نباشی. مثل اینکه کمى دیر کردم. حالا که علف‌هاى هرزه را وجین کردی، مى‌روم و وقت درو برمى‌گردم.

فصل درو رسید و از خرس خبرى نشد. مرد کشاورز، خرمن را درو کرد و بافه‌هاى گندم را روى هم چید تا آنها را با خرمن‌کوب بکوبد. در این موقع خرس سر رسید و گفت: عمو سلام. خدا قوت. حالا که نرسیدم گندم‌ها را درو کنم و تو دارى آنها را مى‌کوبی، مى‌روم و موقع باد دادن گندم مى‌آیم کمکت.

پیرمرد دیگر حرفى نزد و خرس هم رفت. کشاورز با کمک دخترهاى خود خرمن را کوبید و آن‌را براى باد دادن آماده کرد. خرس نیامد و پیرمرد گفت: امسال عجب گندم خوب و پربرکتى شده!! خدایا کاش که دیگر خرس نیاید.

باد که وزید مشغول باد زدن گندم شد. کارش را که تمام کرد. تل بزرگى کاه و مقدارى گندم به‌جا ماند. دخترها جوال‌ها را آوردند تا گندم را بار کنند و کاه را به زاغه ببرند. پیرمرد، جوال اول را برداشت تا آن‌را از گندم پر کند که خرس سررسید و گفت: عمو، خدا قوت! مثل اینکه کار تمام شده و حالا وقت تقسیم کردن است. اما من خیلى دیر آمدم و چون زمین مال خدا است و توى روى آن زحمت کشیده‌ای، باید سهم بیشترى ببری. گندم که تل کوچکى است براى من و کاه که تل خیلى بزرگترى است، براى تو.

پیرمرد ترسید و حرفى نزد، اما به حاصل کارش که نگاه کرد، دست و پایش از غم و غصه سست شد. رفت و کمى دورتر از خرمن جا، روى یک بلندى نشست و فکر کرد. روباهى از آن طرف‌ها مى‌گذشت. پیرمرد را که دید، نزدیک آمد و گفت: اى پیرمرد مثل اینکه خیلى ناراحت هستی؟

کشاورز هم ماجراى گندم و خرس را براى روباه تعریف کرد. روباه گفت این که ناراحتى ندارد! من فکرش را کرده‌ام و راهى به تو نشان مى‌دهم که تمام خرس‌ها عبرت بگیرند و دیگر جرأت نکنند این‌طرف‌ها را نگاه‌ کنند. روباه دوباره گفت: من مى‌روم آن تپهٔ روبه‌روئى و با دمم گرد و خاک مى‌کنم. وقتى که خرس پرسید چه خبر شده، بگو چشم پسر پادشاه کور شده سواران را فرستاده دنبال شکار خرس تا از پیه و روغن او دارو درست کنند و براى مداواى چشم پسر پادشاه ببرند. وقتى که ترسید و گفت چکار کنم. خرس را بکن توى جوال و در آن‌را محکم ببند.

پیرمرد خوشحال شد و به طرف خرس رفت و کنار خرمن‌ها نشست. خرس مشغول پر کردن جوال‌هاى گندم بود که ناگهان نگاهش به تپه افتاد. دست از کار کشید و از پیرمرد پرسید: عمو، آن گرد و غبار روى تپه مال چیست؟

پیرمرد جواب داد: چشم پسر پادشاه کور شده و سوارهاى او دنبال خرسى مى‌گردند تا روغنش را بگیرند و از آن دارو درست کنند.

خرس که خیلى ترسیده بود، به پیرمرد پناه برد. پیرمرد کشاورز گفت: برو داخل این جوال‌. من هم در آن‌را مى‌بندم و روى جوال کاه مى‌ریزم.

خرس فورى قبول کرد و داخل جوال شد. پیرمرد هم معطل نشد و در جوال را با طناب محکم بست و دخترهایش را صدا زد. هر کدام از آنها چماقى آوردند و با کمک پدرشان آنقدر خرس را زدند که استخوان‌هایش هم خرد شد.

پیرمرد به‌قدرى خوشحال بود مثل اینکه خدا هفت پسر به او داده بود. جوال‌ها را از گندم پر کرد و در همه را دوخت تا آنها را به خانه ببرد که روباه سررسید و گفت: عمو! خرس را که من از بین بردم. حالا سهم او به‌من مى‌رسد.

پیرمرد که بیشتر از همه ناراحت بود، لحظه‌اى فکر کرد و گلویش را به انگشت‌هایش فشرده و ناگهان بادى از او خارج شد.

روباه پرسید: این صداى چه بود؟

مرد کشاورز گفت: سگ‌هاى آبادى هستند که دارند به این طرف مى‌آیند.

روباه ترسید و طورى فرار کرد که باد هم به او نمى‌رسید. دلتان شاد و دماغتان چاق.

– برزگر و خرس

– افسانه‌هاى لرستان – ص ۳۸

– گردآورنده: بهرام فرخفال

به نقل از فرهنگ افسانه‌هاى مردم ایران – جلد اول -على اشرف درویشیان – رضا خندان (مهابادى)

آیا این مطلب مفید بود؟

بله (1)
خیر
0/400
از بازخورد شما متشکریم! نظر شما ثبت گردید.

قیمت اصلی 6,000,000تومان بود.قیمت فعلی 1,690,000تومان است.

قیمت اصلی 2,000,000تومان بود.قیمت فعلی 610,000تومان است.

قیمت اصلی 1,218,000تومان بود.قیمت فعلی 649,000تومان است.

قیمت اصلی 299,000تومان بود.قیمت فعلی 99,000تومان است.

قیمت اصلی 4,850,000تومان بود.قیمت فعلی 2,990,000تومان است.

قیمت اصلی 3,300,000تومان بود.قیمت فعلی 1,790,000تومان است.

قیمت اصلی 3,390,000تومان بود.قیمت فعلی 1,990,000تومان است.

قیمت اصلی 5,690,000تومان بود.قیمت فعلی 2,890,000تومان است.

قیمت اصلی 4,800,000تومان بود.قیمت فعلی 3,200,000تومان است.

اشتراک مطلب در :
بند انگشتینام و قیمت
اشتراک یکماهه نماوا
قیمت اصلی 119,000تومان بود.قیمت فعلی 95,200تومان است.
اشتراک سه ماهه نماوا
قیمت اصلی 349,000تومان بود.قیمت فعلی 244,300تومان است.
اشتراک سه ماهه فیلیمو
قیمت اصلی 420,000تومان بود.قیمت فعلی 294,000تومان است.
ساعت هوشمند مدل K59 – Pro (ویدئو معرفی)
قیمت اصلی 6,000,000تومان بود.قیمت فعلی 1,690,000تومان است.
شامپو نانو بدنه خودرو براق کننده و تمیز کننده تکرو 1.5 لیتر
قیمت اصلی 73,000تومان بود.قیمت فعلی 50,990تومان است.
مایع تمیز کننده شیشه خودرو تیزرو صنعت 4 لیتر
قیمت اصلی 43,600تومان بود.قیمت فعلی 30,660تومان است.
کیسه فریزر پلانگتون بسته 1000 عددی
قیمت اصلی 185,000تومان بود.قیمت فعلی 106,000تومان است.
تونر لافارر مدل مولتی اکتیو مناسب پوست های خشک و حساس حجم 170 میلی لیتر
قیمت اصلی 169,850تومان بود.قیمت فعلی 76,800تومان است.
قرص جوشان ویتامین ث 1000 میلی گرمی یوروویتال بسته 20 عددی
قیمت اصلی 65,420تومان بود.قیمت فعلی 19,460تومان است.
قرص جوشان ویتامین C 1000 میلی گرم‌ های هلث بسته 20 عددی
قیمت اصلی 65,000تومان بود.قیمت فعلی 15,870تومان است.
بند انگشتینام و قیمت
نمایش 1 تا 10 از 10 ورودی
  • قبلی
  • 1
  • بعدی