اعتمادبهنفس، احتمالا پرتکرارترین اصطلاح در دنیای روان شناسی است. طی دهههای اخیر تاکید بسیار زیادی روی موضوع اعتمادبهنفس شده و اعتمادبهنفس مانند یک کالا، بازار داغی داشته است. کتابها و شبکههای اجتماعی پر شدهاند از جملاتی در ستایش اعتمادبهنفس و نحوه رسیدن به این کلید جادویی! اما آیا حقیقتا داشتن اعتمادبهنفس راهحل تمام مشکلات ماست؟ آیا هرچه اعتمادبه نفسمان بیشتر باشد بهتر است؟ آیا اعتمادبه نفس یک محرک حیاتی برای موفقیت ماست؟ در ادامه مطلب، به این سوالات و باورهای رایج اشتباهی که درباره اعتمادبهنفس وجود دارند، میپردازیم.
آیا اعتمادبهنفس نشانه شایستگی واقعی افراد است؟
خیر! در واقع در طیف گستردهای از حوزههای توانایی از علم گرفته تا موسیقی، رانندگی، ورزش و حس شوخ طبعی، معمولاً کمتر از ۱۰ درصد بین باور افراد به اینکه چقدر خوب هستند (یعنی اعتمادبهنفس آنها) و اینکه واقعاً چقدر خوب هستند (یعنی صلاحیت واقعی آنها)، همپوشانی وجود دارد. نکته جالب این است که اتفاقا هرچه افراد در یک حوزه تازهکارتر باشند به نسبت متخصصان آن حوزه، احتمالا اعتمادبهنفس بیشتری دارند! احتمالا به این علت که فرد متخصص به نقصها، شکاف دانش و محدودیتهایش آگاهتر است. شما را نمیدانم، اما شخصاً ترجیح میدهم معلم، جراح یا مشاوری داشته باشم که به جای اعتمادبهنفس، صلاحیت داشته باشد!
آیا هرچه اعتمادبهنفسمان بیشتر باشد بهتر است؟
خیر! اعتمادبهنفس هم مانند هر ویژگی شخصیتی دیگر، سطوح افراطیاش میتواند دردسرساز باشد. همان طور که سطح بسیار پایین اعتمادبهنفس زنجیر پای شما میشود، باعث ایجاد اضطراب، ترس میشود و شما را از آزمایش، یادگیری و توسعه مهارتهای جدید بازمیدارد، سطح بسیار بالای اعتمادبهنفس هم به شما احساس امنیت کاذب و خودشیفتگی میدهد و شما را نسبت به تهدیدهای واقعی و نقاط ضعف و ناتواناییهایتان کور میکند. واقعیت این است که سطح ایدهآل اعتمادبهنفس، سطحی است که با شایستگی واقعی شما همسو باشد. در واقع تصویر شما از خودتان با خود واقعیتان نباید خیلی فاصله داشته باشد.
آیا اعتمادبهنفس از هوش و استعداد مهمتر است؟
بازهم خیر! پژوهشهای زیادی نشان دادهاند اگر گروهی از افراد را انتخاب کنید که از نظر هوشی برابر هستند، آنگاه تفاوت بین سطح اعتماد به نفس آنها تفاوت معناداری در عملکرد آنها ایجاد نمیکند. در حالی که اگر گروهی از افراد را انتخاب کنید که از نظر سطح اعتمادبهنفس برابر هستند، تفاوت بین سطوح هوش آنها یک شاخص مهم و پیشبینیکننده عملکرد آنها خواهد بود. شاید باهوشبودن بتواند اعتمادبهنفس شما را افزایش دهد، اما داشتن اعتمادبهنفس بیشتر (یعنی متقاعدکردن خود به اینکه باهوش هستید) هوش واقعی شما را افزایش نمیدهد!
آیا اعتمادبهنفس موفقیت به همراه میآورد؟
پاسخ به این سوال به سادگی سوالات قبلی نیست. اعتمادبهنفس جعلی و نه منطبق بر شایستگی میتواند موقتا دیگران را تحت تاثیر قرار دهد و فرصتهای موفقیتآمیزی برای فرد فراهم کند. برداشت آدمها این است که اگر فردی خود را با اعتمادبهنفس نشان میدهد، پس کارها را بهتر انجام میدهد. اما به مرور زمان این شایستگی افراد است که میتواند موفقیتشان را تضمین کند و نه اعتماد داشتن به خودشان. هرچند امروزه در بسیاری از آموزههای روانشناسی بازاری گفته میشود خود را با اعتمادبهنفس نشان دهید حتی اگر واقعا به قدر کافی خوب نیستید. اما جهانی که در آن افراد بر اساس توانایی خود در اعتمادبهنفس جعلی موفق میشوند، دنیایی که افراد برای داشتن اعتمادبهنفس بیشتر، تشویق میشوند و نه داشتن شایستگی بیشتر، برای زندگی دنیای چندان خوشایندی نیست!
آیا میتوان اعتمادبهنفس را به آسانی کاهش یا افزایش داد؟
و آیا لازم است مدام درگیر موضوع اعتمادبهنفس باشیم؟ بعد از تمام این صحبتها، وقت آن است که بپرسیم آیا واقعا آنطور که روانشناسی بازاری میگوید اعتمادبهنفس آنقدرها مهم یا قابل تغییر است؟ شواهد نظاممند پژوهشی نشان میدهند که سطح معمول اعتمادبهنفس و عزتنفس ما، به شدت تحتتأثیر شخصیت ماست که مبنای ژنتیکی یا بیولوژیکی شناخته شدهای دارد. این بدان معنی است که سطح اعتمادبهنفس پایهای ما تا حدی در بدو تولد تنظیم و تعیین میشود و بعدترها معمولا به طرز چشمگیر قابل دستکاری نیست. هرچند از طریق افزایش تواناییها و مهارتها و دریافت تحسین و تایید واقعبینانه از افراد معتمد، میتوان به مرور اعتمادبهنفس اولیه را افزایش داد. اما در نهایت بهتر است به جای تاکید بسیار بر اعتمادبهنفس و بهخصوص تظاهر به داشتن اعتمادبهنفس، روی توانایی و شایستگیهایمان متمرکز شویم. موفقیتهای ناشی از توانمندیهای واقعی، به مرور زمان اعتمادبهنفس واقعی را هم با خود همراه خواهد کرد.
منبع: خراسان