فروزان آصف نخعی: به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، همه ساله در تاریخ ۲۰ مهر ماه در محل آرامگاه خواجه شمسُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی مشهور به لِسانُالْغِیْب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُالْعُرَفا و ناظِمُالاُولیاء، متخلص به حافظ، شاعر فارسیگوی ایرانی، واقع در شیراز با هدف بزرگداشت او، نشست ها و همایش هایی با گردهمایی بزرگان اندیشه و شعر برگزار می شود. در گرگان نیز «کانون نواندیشان»، اقدام به برگزاری بزرگداشت این شاعر بزرگ ایرانی کرد. در این مراسم بزرگداشت، حسین کبیر از اندیشمندان حوزه فکر و اندیشه، و عضو این کانون، به عنوان سخنران بزرگداشت، سخنانش را با عنوان «راز مانایی حافظ» در پنج بخش شامل ۱-گزاره های جهان شمول در اشعار حافظ، ۲-انسان شناسی واقع بینانه و نه صرفا آرمانی ۳-حافظ روشنفکر، نواندیش و منتقد جدی جامعه و حکومت، ۴-عشق، چهارمین راز مانایی حافظ، ۵- ارتباط حافظ با خدا و قرآن و بزرگترین ادعای حافظ ایراد کرد که در زیر از نظرتان می گذرد:
***
سخنان دو اندیشمند خارجی و داخلی در باره حافظ
کبیر ابتدا سخن اش را با طرح این سوال آغاز کرد که «چرا پس از گذشت هفت قرن هنوز هم گفتمان حافظ نه تنها گفتمان غالب در جامعه و فرهنگ ایرانی است بلکه در جامعه جهانی نیزاز جایگاه والایی برخوردار است؟»
او سپس با بیان این که «یکی از پرآوازهترین عارفان و شاعران ایرانی در سطح جهانی حافظ است که دیوانش به ۴٠ زبان مختلف ترجمه شده» ، شایسته دانست که «در طلیعه سخن، نظر یک حافظ پژوه خارجی و سپس یک حافظ پژوه داخلی را درباره حافظ» مطرح کند. او ابتدا به سخنان ولفگانگ گوته اندیشمند آلمانی در باره حافظ و گفت: «یوهان ولفگانگ فون گوته شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسانشناس، فیلسوف و سیاستمدار آلمانی از مریدان و علاقمندان حافظ بود، عین جملاتش از کتاب «دیوان غربی شرقی» اوکه در سال ۱۸۱۹م منتشر شد نقل میکنم. گوته خطاب به حافظ میگوید:”ای حافظ، سخن تو چون ابدیت بزرگ است، زیرا آن را آغاز و انجامی نیست”، او دراظهار ارادتش به حافظ می گوید:”اگر روزی دنیا سر آمد، حافظِ آسمانی، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم زیرا این مایه افتخار زندگی من و مایه حیات من است.” همچنین گوته به شدت دنبال این بود که به زبان فارسی به طور کامل مسلط شود تا بتواند دیوان حافظ را با زبان خودش بخواند وآن را دقیق درک کند.»
کبیر در ادامه به نگاه «حافظ پژوه ایرانی بهاءالدین خرمشاهی در مورد حافظ» پرداخت. و نقل قول او را در باره حافظ این گونه ذکر کرد: «حافظ، آموزگار نیست، معلم نیست، واعظ نیست، اما نفوذ کلام عظیمی دارد، شعرش بی آنکه ارشادی و تعلیمی باشد زندگی آموزِ سده ها و هزاره هاست.»
از نظر کبیر «شعر حافظ روایتی است از هنر چگونه زیستن و مهارتهای زندگی، بدین جهت عارف و عامی هریک به اندازه ظرفیت وجودیشان میتوانند با حافظ ارتباط برقرار کنند و از اشعار ارزشمند او بهره ببرند و با دیوانش اُنس بگیرند.» کبیر شاهد مثال سخن خود را استاد محمد معین مستند کرد و گفت: «استاد محمد معین ۶۰ مورد از اشعار حافظ را که بهصورت ضرب المثل در میان مردم ما رایج شده، جمع آوری کرده و مطمئنم بسیاری از آن اشعار را مردم ایران حفظ هستند مانند :«”دست ما کوتاه و خرما بر نخیل”، یا “صلاح و مصلحت ملک خویش خسروان دانند”، “درکار خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست”، و امثال اینها».
راز مانایی حافظ
۱-گزاره های جهان شمول در اشعار حافظ
کبیر در ادامه سخنان خود به راز ماندگاری حافظ پرداخت. او با ذکر این که «همه میدانیم در اغلب خانههای ایرانیان، فال حافظ و شب یلدا رونق ویژه ای دارد. عمومیت یافتن دیوان حافظ، به دلیل “جهان شمولی گزاره های انسانی، اخلاقی و عرفانی” در اشعار اوست از جمله مدارا، مروت، کرامت، دوستی، مهربانی، عشق، صلح و امثال این ها دارای جایگاه و وزن ویژه ای است.»
او افزود:« آنچه بیشتر در زبان و ذهن مردم مشهود و مشهور شده و نشانگر روح ایرانی است این بیت زیبا و راهبردی اوست که می سراید:
«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا – غزل شماره ۵»
الف:بردباری در برابر نارواداری؛ پیامدمدارا در اخلاق مردم
این نواندیش دینی در ادامه به آثار و پیامدهای اصل جهان شمول مدارا و رواداری در آثار حافظ اشاره کرد و گفت:« مدارا و رواداری آثار و تجلّیاتی دارد که یکی از آن ها بردباری در برابر نارواداری و عدم مدارای دیگران است و الّا مدارا با مدارا کنندگان که هنر نیست. دومین نتیجه مدارا، نرنجیدن است، حافظ میگوید:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن – غزل٣٩٣»
او افزود: «این که آدمی مهربانی کند و نامهربانی ببیند، اهل صداقت باشد اما بیصداقتی ببیند، تحمّلش دشوار و موجب رنجش خاطر است، اما در طریقت حافظ، رنجیدن با کافری برابر نشانده شده است. اساسا رنجیدن و رنجاندن در طریقت عارفان، مذموم است. این جمله مادرترزا بسیار آموزنده است او میگوید “شما مهرورزی میکنید امابه شما بیمهری میکنند، خوبی میکنید با شما بدی میکنند، کار گشایی میکنید، اما کارشکنی میکنند، ولی نامهربانی دیگران، باعث نشود تا شما از مهربانی، خوبی به دیگران و گره گشایی از مشکلات آن ها و… دست بردارید.»
کبیر در ادامه این نگاه حافظ را با استناد به آیات قرآنی تفسیر کرد و گفـت: «در این باره قرآن درباره بندگان خوب خدا میفرماید: “وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ”، سورة رعد آیه٢٢، اینها کسانی هستند که بدی را با خوبی ترمیم میکنند. تعبیر دیگری از همان کلام اخلاقی پیامبر اکرم است که فرمودند:”صِل مَن قَطَعَکَ وَ أحْسِنْ الی مَن أساءَ إِلَیْکَ» ، یعنی با کسی که ارتباطش را با شما قطع نموده ارتباط برقرار کن و باکسی که به تو بدی کرده به نیکی رفتارکن.” . و در دعای ٢٠ صحیفه سجادیه (دعای مکارمُ الاخلاق) آمده است : “کسی که از بدیهای تو سخن گفته از خوبیهایش بگو.”»
ب- احترام به آراء و عقاید دیگران و پرهیز از رنجش
از نظر این اندیشه ورز دینی، «دومین نتیجه از نتایج مدارا احترام به آرا و نظرات و عقاید دیگران است. چه این نظرات در حوزه های اجتماعی، سیاسی و دینی باشد و چه در حوزه های فقهی، کلامی و فلسفی، هرچه باشد احترام به آن لازم و داوری را به خدا واگذار کردن لازمتر است.» کبیر در این باره به اشعار حافظ توسل می جوید و می گوید: «حافظ به زیبایی تمام در این باره می گوید:
“یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم -غزل ۳۷۴.”
و باز در ادامه میگوید :
“صالح و طالِح مَتاعِ خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آیدعزل ۲۳۲ ”
طالح در برابر صالح است که منظورش نیکوکار و بدکار است .به عبارت دیگر، این روش، موجب پذیرش واحترام به نظرات دیگران و مطلق نکردن نظر خود می شود.»
ج-دوستی، و اجتناب از خشونت با مخالفان و دشمنان ، بیت طلایی حافظ
کبیر در ادامه به «نتیجه بعدی مدارا» اشاره می کند و می گوید: «دوستی ، مسالمت و اجتناب از برخورد خشونت آمیز با مخالفان و دشمنان، از آموزه های اساسی حافظ است. واقعاً این بیت حافظ خیلی طلایی است:
“درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد-غزل ۱۱۵”
و باز میگوید:
“به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را-غزل ۴”
کبیر در ادامه به طرح این سوال مهم پرداخت: «چرا گوش شنوایی در باره این اشعار وزین و ادبیات غنی عرفانی ما ایرانیان در باره صلح، مروّت، مدارا، دوستی، مهربانی، آشتی، دگرپذیری، تساهل و تسامح نیست؟ چرا این گفتمان در تئوری و در عمل جامعه و حکومت جایی نداردو در عمل حکومتگران و بخش قابل توجهی از مردم، گفتمانی مغلوب، مغفول ومطرود است؟ این سوال مهمی و بنیادینی است که جامعه شناسان، روانشناسان و پژوهشگران اجتماعی و اهل نظر، باید به آن بپردازند و ریشه های این مشکل اجتماعی-فرهنگی را واکاوی کنند.»
او در ادامه به اشعار دیگر حافظ که عمل به آن ها منجر به صلح و همبستگی در جامعه می شود اشاره کرد و گفت:
“به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را”
حافظ خیلی صریح میگوید بااهل اندیشه و صاحب نظران باید با اخلاق نیکو، لطف، محبت ورحمت مواجه شد و دلشان رابه دست آورد و قلب هایشان را صید کرد، زیرا مرغ اندیشه را نمی توان با بند و دام مهارکرد که این روش، تلاش بی ثمر وتمنّای محال است.»
“بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت
به شرط آنکه نگوییم از آنچه رفت، حکایت -غزل ۱۵۲”.»
ج-۱- دعوت به صلح و وفاق
کبیر در ادامه با اشاره به فضای ایجاد شده بعد از انتخابات ۱۴۰۳ گفت: «اکنون، ایام، ایام صلح و دوستی است اگر بخواهیم گذشتهگرا باشیم و دائم در گذشته سیر کنیم و بگوییم فلان فرد، فلان گروه و فلان کشور با من، با جریان فکری ما و یا باکشور ما اینچنین و آنچنان رفتار کردند و باید رویشان را کم کنیم و انتقام بگیریم، این ماندن در گذشته، می تواند خسارات بزرگ و جبران ناپذیری را به دنبال داشته باشد . پند و پیام حافظ به ما این است که گذشته و آینده را فراموش کن و حال را دریاب . اکنون روز صلح وصفا و روز دوستی و آشتی است. بیاییم همه در سطج ملی و بین المللی رو به سوی صلح و آشتی گام برداریم و هم صدا با حافظ در داخل و خارج برای خیر عمومی بشریت طرحی نو ارائه دهیم:
“بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
جهان را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم-غزل ۳۷۴” »
د- نتیجه مدارا انتقاد پذیری و پرهیز از خود حق پنداری
در این بخش کبیر به یکی از پیش نیازهای توسعه اشاره می کند که در فرهنگ حافظ به طرز عمیقی به آن توجه شده است: «فرهنگ انتقاد پذیری در جامعه و حکومت ما هنوز جا نیفتاده و به نظر می آید نهادینه شدن این فرهنگ در جامعه یکی از ضرورتهای بزرگ و پیش نیاز هر نوع توسعه ای است. آیا از خود پرسیده ایم چرا کارهای ما پیش نمیرود و وضع ما در حوزه های گوناگون به سامان نمی رسد؟ چنین به نظر می آید یکی از موانع مهم توسعه و اصلاحات اساسی در کشور این است که ما ایرانیان (اعمّ از حاکمان و مردم) متاسفانه خودآگاه یا ناخودآگاه خودمان را محور حق وگفتار و رفتارمان را درست و تصمیماتمان را عاری ازخطا میدانیم و یک نوع تعصب، جمودو مطلق اندیشی به آنچه را که در طول زندگیمان کسب کردهایم پیدا نموده و خود را فرا نقد می پنداریم،بدین جهت امکان بازنگری، نوسازی و نوگرایی در روش، بینش، منش، آیین وراهبردهایمان را از خود سلب نموده ایم.»
او افزود: «ما از کودکی در خانواده، نهادهای آموزش رسمی و غیر رسمی، نیاموخته ایم که نسبیّت، خودیک فضیلت است و شامل همه امور می شود. ما انسان ها را یا دیو یا فرشته، و مذاهب را حق یا باطل و حکومتها را مشروع یا مطلقاََ نامشروع می دانیم. یاشیفته ایم یا متنفّر و… اگر کسی باورش این باشد که تمام حقیقت نزد من نیست و ممکن است حقیقت در نزد دیگران هم باشد و یا آنچه را که من حقیقت میپندارم ممکن است اشتباه باشد و حتی ممکن است باورها و برداشتهای دینی ام کامل و درست نباشد و باید در معرض گفت وگوی انتقادی قراربگیرد، طبیعتاََ چنین فردی مدارا با دیگران و دگر پذیری را روش و منش خویش قرار خواهد داد.در غیر این صورت، عدم پذیرش اشتباه، نشان دهنده این است که ما هنوزاز مرحله تعصب، جمود، خودمطلق بینی و مطلقاندیشی عبور نکردهایم. عدم پذیرش انتقاد نسبت به اشتباهات، نشانه تعصب، خامی و خود مطلق پنداری است و موجب سکون ، رکود ، عقب ماندگی و نشانه توسعه نیافتگی فرد، جامعه و حکومت است.
مولوی سخن نغز و زیبایی دارد او میگوید:
سختگیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است
اکثر انسان ها توهّمات، تمایلات و افسانه های پیشینیانشان را با حقیقت اشتباه گرفته اند و جنگ آن ها بایکدیگر نه جنگ بر سر حقیقت، بلکه جنگ بر سر پندارهای افسانه گونه آنهاست.
حافظ چه زیبا می سراید:
“جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند-غزل ۱۸۴”»
۲-انسان شناسی واقع بینانه و نه صرفا آرمانی
این نواندیش دینی، در ادامه به دومین راز مانایی حافظ اشاره کرد و گفت: دومین عاملی که موجب ماندگاری حافظ شده، انسان شناسی او است. به نظر من نگاه حافظ به انسان نگاه واقع بینانه است نه آرمانگرایانه و کمال گرایانه.( البته ممکن است برداشت و دریافت شخصی ام از حافظ، خطاباشد) . سخن حافظ در مورد انسان، همان انسان به ما هُوَ انسان است. البته انسان های مافوق، استثناهای تاریخ اند، ولی نوع انسان از نظر حافظ موجودی است که اهل غفلت، عصیان، کامرانی، خطا، نسیان، گُل، می، معشوق، شادی و نظایر این ها است و به طور طبیعی این امور جزو ساختار وجودی آدمی است که از نظر حافظ انسان بدون خطا و گناه وجود خارجی ندارد. این سخنی را که حافظ در مورد آدم نقل میکند، بیانی صریح از خطا پذیری انسان در انسان شناسی حافظ است.
“پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جُوی نفروشم-غزل ۳۴۰”
یا
“من آدم بهشتم اما در این سفر
حالی اسیر عشق جوانان مهوشم-غزل ۳۳۸”»
کبیر در ادامه، عرفان حافظ را بری از تارک دنیایی دانست و گفت:«حافظ معتقد بود آدمی باید شاد و کامروا زندگی کند و از طیبات این دنیا حداکثر بهره را ببرد به همین دلیل با صوفیگری و صوفیان موافقت و مُرافقتی نداشت و به انتقاد از آنها می پرداخت:
“نقد صوفی نه همه صافیِ بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد-غزل١۵٩”
به عبارت دیگر حافظ مخالف تارک دنیا شدن بود بلکه بر این باور بود که باید از دنیا استفاده کرد و عاشقانه زیست.
“عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی-غزل۴٣۵”»
این اندیشمند نو اندیش، در ادامه شکست تجربیات کشورهایی که بر پایه قدرت، درصدد بودن انسان های کامل و بی عیب و نقص بسازند، و جامعه بهشتی بسازند، اما در عمل سر از جهنم درآوردند اشاره کرد و گفت: « تجربههای تاریخی به ما هشدار می دهند و میگویند آنهایی که به دنبال این بوده و هستند، که بر پایه قدرت، انسانهای کامل، بی عیب و نقص و عاری از گناه بسازند وجامعه ای بهشتی بنا کنند و از رفتن مردم به جهنم جلوگیری نمایند، همگی محکوم به شکست شده وخواهند شدو در عوض بهشتی که وعده داده بودند و می دهند، جهنّمی سوزان برای مردم ایجاد می کند. انسان ها در الگوی جامعه مورد قبول حافظ، از زندگی اصیل برخوردارند، میان “بود و نمود” شان تفاوت معنا داری وجود ندارد و متملّقان، ریاکاران، دین به دنیا فروشان، دغلکاران، سالوسان، واعظان و عالمان بی عمل، هتّاکان ، مُزَوّران، محتسبان و نظایر آن ها جایی ندارند و مورد اعتنا و اعتماد و احترام مردم نیستند. از این رو به طرح این سوال می پردازم که آیا این توصیه دکتر عبدالکریم سروش به سید محمد خاتمی در زمان ریاست جمهوری اش که برای مردم الگوی زندگی حافظ پسند فراهم کند، موفقتر از تجربیات جوامع دیگر خواهد بود یا نه؟ به نظر می آید پاسخ این سؤال، مثبت خواهد بود و من چنین جامعه ای را بر مدلهای دیگر ترجیح می دهم.»
۳-حافظ روشنفکر، نواندیش و منتقد جدی جامعه و حکومت
کبیر «دلیل سوم ماندگاری حافظ» را زندگی توام با نواندیشی و روشنفکر و نقد قدرت ذکر کرد و گفت: «حافظ از نواندیشان و روشنفکران رند زمانه خود و از منتقدان جدّی و سرسخت حکومتهای آمرانه زمانه خود بوده است. درجای جای دیوان حافظ مخالفت با ریا، تزویر، سالوس، زهد فروشی، تقدس مآبی، گندم نمایی و جو فروشی، دغل کاری، قلب حقایق، تمسک به ظواهر شریعت و ماندن در آن، استفاده ابزاری از قرآن، دین و مقدّسات برای تحکیم قدرت و ثروت و مخالفت با شیخ و محتسب و واعظان بلا متعظ، به روشنی دیده می شود.
“درِ میخانه ببستند خدایا مپسند
که درِ خانه تزویر و ریا بگشایند- غزل٢٠٢”»
او می افزاید: « فحوای دیوان حافظ نقد گفتمان فقهی، نگاه های فرمالیستی و توجه به ظواهر و مناسک، همچنین برتری بخشیدن به اخلاق و انسانیت، نسبت به ظواهر تاکید دارد و گناهان اخلاقی چون ریا، تزویر، مردم آزاری، دغلکاری و…. را بزرگتر از گناهان فقهی و ایمان سوزتر و دین براندازتر از آن ها می داند:
“حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را- غزل٩”
یا:
“درِمیخانه ببستند خدایا مپسند
که درِ خانه تزویر و ریا بگشایند- غزل٢٠٢»
او سپس به لطمه به کرامت آدمیان در جامعه حافظ و جامعه کنونی اشاره کرده و گفت: «بزرگترین لطمه به کرامت انسانها در جامعه ما و جامعه زمان حافظ، چند شخصیتی شدن، و تفاوت میان بود و نمودشان است. فاجعه بزرگتر آن که اگر این شکاف به اختیار و برای کسب نان و نام و نزدیکی به قدرت و رسیدن به ثروت باشد، وحشتناکتر خواهد بود. در جامعه حافظ پسند نمیشود درِ میخانه را ببندند و در همان حال، درِ تزویر، سالوس، ریا و چاپلوسی را باز بگذارند.»
در نظر کبیر، «شاید سنگینترین و سهمگین ترین طعنه در ادبیات فارسی، به واعظان غیرعامل، در این بیت حافظ آمده باشد:
“واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم، زِ دانشمندِ مجلس بازپرس
توبهفرمایان، چرا خود توبه کمتر میکنند؟
گوییا باور نمیدارند روزِ داوری
کاین همه قَلب و دَغَل در کارِ داور میکنند
یا رب این نُودولَتان را با خَرِ خودْشان نشان
کاین همه ناز از غلامِ تُرک و اَسْتَر میکنند-غزل ۱۹۹”
او در انتقاد از متولیان شریعت در زمانه خود می سراید:
مَی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند-غزل ۲۰۰”
این محقق حوزه دین و اندیشه معتقد است که «حافظ تاکید دارد جامعه دینی باید از دو پلیدی پاک بشود: یکی آزار دیگران و تضییع حقوق مردم و دوم تزویر، ریاکاری و تقدس مَآبی است. حافظ بر محو این دو آفت بسیار تأکید می کند.
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست-غزل٧۶”
توجه داشته باشید حافظ نمیخواهد بگوید اگر افرادهر گفتار و رفتار ناصوابی را مرتکب شوند، گناه محسوب نمیشود بلکه میخواهد با اغراق بگوید که گناهِ آزار دیگران، چقدر بزرگ است.»
۴-عشق، چهارمین راز مانایی حافظ
از نظر کبیر «دلیل چهارم مانایی حافظ و مشترک میان همه عارفان، عشق است. حافظ خودش را بنده عشق و عشق را خوشترین و ماناترین صدا در جهان هستی میداند و به دلیل همین پیوند وثیقی که با عشق دارد در تاریخ ماندگار شده است. این اشعار را بارها شنیدهایم که :
“هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدة عالَم دوام ما”
به همین دلیل است که حافظ، انسانی را که عاشق نیست، مرده فرض میکند:
“هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نَمُرده به فتوایِ من نماز کنید”»
۵- ارتباط حافظ با خدا و قرآن و بزرگترین ادعای حافظ
این پژوهشگر دین و اندیشه «پنجمین دلیل مانایی حافظ» را «رابطه وثیق او با خدا(به مثابه عشق) وقرآن» می داند. از نظر او «راز اینکه سخن حافظ نقل همه مجالس است، در این است که اشعارش، سخن عشق و تعلیم عشق است:
“مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکته هر محفلی بود-غزل ۲۱۷”
در غزل دیگری می گوید:
“دل نشین شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری، آری، سخنِ عشق نشانی دارد-غزل ۱۲۵”»
کبیر در ادامه به «سحرخیزی و سلامت طلبی» حافظ به عنوان نکته کلیدی و پایانی بحث و راز ماندگاری او در تاریخ ، حال حاضر ایران و جهان اشاره می کند و می گوید: «به نظر من نکته کلیدی آن است، که قرآن، دارای جایگاه ویژهای در ادبیات حافظ و دیگرعارفان است. حافظ به صراحت میگوید که دستاوردهایش را وامدار دولت قرآن، انس با قرآن و حفظ قرآن در ۱۴ روایت است و تاکید می کند که انس با قرآن او را به عشقی با مرتبه عالی رسانده است:
“صبحخیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولتِ قرآن کردم-غزل ۳۱۹”
و یا:
“عشقت رِسَد به فریاد، ار خود به سانِ حافظ
قرآن ز بَر بخوانی، در چاردَه روایت-غزل ۹۴”
این پژوهشگر نواندیش در ادامه به بزرگترین ادعای حافظ اشاره می کند: «حافظ ادعایی رامطرح می کند که استقرائش برایم میسّر نبود. البته این ادعای حافظ را می توان راستی آزمایی کرد. حافظ مدعی است که در کل جهان بشریت از میان همه حافظان قرآن، هیچکس مثل او نتوانسته ظرائف و لطائف حکمت آمیز را با کتاب قرآن در کنار هم گرد آوری نماید. این داعیه، داعیه بسیار بزرگی است:
“ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطائف حکمی با کتاب قرآنی-قصیده شماره ۲”
بیشتر بخوانید:
مولانا حتی یک بیت در مدح قدرت ندارد / نیلوفری در مرداب زمانه خود
انقلاب علمی خاموش و انفعال ما / پیشگامی تولید فکر نیازمند آزاداندیشی از قیدهای تحمیلی است
تعمیرگاه، محل کار فیلسوفان می شود / نشست خانه اندیشمندان در باره فلسفه کاربردی
216216