راست سنتی آن قدر ضعیف شده که کاندیدای آنان – علی لاریجانی – هم دو بار در انتخابات ریاست جمهوری رد صلاحیت میشود! ۱۰ سال بعد از درگذشت او میتوان به ۲۰ نام و نهاد و موضوع اشاره کرد که نام آیتالله به آنها پیوند خورده است:
۱- شورای انقلاب؛ او از اعضای هستهٔ مرکزی شورای انقلاب به حساب میآمد. در کنار آیتالله خامنهای، مرتضی مطهری، طالقانی، بهشتی، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی و باهنر طیف روحانیون شورای انقلاب را تشکیل میدادند که با طیف غیر روحانی و بعضا مشهور به لیبرال مانند مهندس بازرگان، بنیصدر و عزتالله سحابی رابطه نزدیکی داشت. با این حال محبوبیت طالقانی چنان بود که حضور مهدوی کنی چندان به چشم نمیآمد و با این که در مرکز شهر امام جماعت مسجد جلیلی را بر عهده داشت هرگز نفوذ و محبوبیت طالقانی را نداشت. با این حال مورد اعتماد کامل رهبر فید انقلاب بود.
۲- کمیته انقلاب اسلامی؛ نخستین نهادی که پس از پیروزی انقلاب و حتی قبل از تشکیل سپاه پاسداران تاسیس شد «کمیته مرکزی انقلاب اسلامی» بود که در غیاب شهربانی و پلیس فرو پاشیده و از هم گسستهٔ رژیم پهلوی امنیت شهرها را بر عهده گرفت.
به گفته علی مطهری و به نقل از پدرش قرار بود امام حکم فرماندهی کمیتهها را ابتدا به نام آیتالله لاهوتی صادر کند اما مطهری امام را به خاطر ارتباط لاهوتی با مجاهدین و عضویت فرزندان او در آن سازمانبر حذر میدارد و از امکان نفوذ مجاهدین خلق در کمیته ها میگوید و در پی آن حکم خطاب به مهدوی کنی صادر میشود. او هم سالها فرماندهی آن را بر عهده داشت. هر چند که هنگام ادغام کمیته در شهربانی و ژاندارمری و تشکیل نیروی انتظامی و در سالهای آخر فرماندهی کمیتهها با سید سراج موسوی بود.
۳- حزب جمهوری اسلامی؛ مهدوی کنی دعوت مؤسسین این حزب را رد کرد و هیچ گاه حاضر به عضویت در آن نشد زیرا معتقد بود روحانیت فراتر از احزاب است و نباید خود را درون روابط حزبی محدود کند.
از این رو روحانیون شورای انقلاب به دو دسته تقسیم میشدند: جناح حزب جمهوری اسلامی شامل ۵ مؤسس و جناح غیر حزبی که مطهری و طالقانی و مهدویکنی در آن زمره بودند. با همین تفکر او هیچگاه حاضر نشد برای جامعه روحانیت مبارز تقاضای مجوز کند و هر چند این تشکل حضور فعالی در عرصههای سیاسی و انتخاباتی داشت اما آن را حزب نمیدانست و می گفت: به وظایف مرتبط با روحانیت عمل میکنیم. جالب این که عضو حزب نشد اما عملا جامعه روحانیت مبارز را به حزب تبدیل کرد و با این که فعالیت انتخاباتی داشت اما میگفت حزب نیست. این تشکیلات اکنون چنان دچار افول شده که وقتی در انتخابات اخیر دبیر آن کاندیدا شد خود تشکل هم از پورمحمدی حمایت نکرد! یا در سال ۹۲ عضو ارشد خودشان – حسن روحانی- که البته دیگر با آنها کاری نداشت نامزد بود ولی از رقبای او حمایت کردند. در سال ۹۶ این مشکل را با عضویت ابراهیم رییسی حل کردند.
۴- اشغال سفارت آمریکا؛ در جریان واقعه ۱۳ آبان ۱۳۵۸ تقریبا تمام شخصیتها و گروه های سیاسی از اقدام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام حمایت کردند. حتی نهضت آزادی ایران که دولت را از دست داده بود بیانیهای با قلم عزتالله سحابی صادر کرد و دکتر کریم سنجابی دبیر کل جبهه ملی که متهم به رابطه با آمریکا بود نیز در مصاحبه با روزنامه اطلاعات در دی ماه ۱۳۵۸ اصل کار را تایید کرد.
از مهدوی کنی اما نقل شد که اقامهٔ نماز در حیاط سفارت را درست ندانسته و گفته: در زمین غصبی نماز نمیتوان خواند. جملهای که موجب طعنههایی در سالهای آتی شد. (بعید نیست ابراهیم حاتمیکیا هم دیالوگ مشهور آژانس شیشهای را با الهام از این سخن نوشته باشد). با این حال موضع مخالف او به سابقه اختلاف نظر با موسوی خویینیها در سالهای قبل از انقلاب هم نسبت داده شد. مهدوی امام جماعت مسجد جلیلی میدان فردوسی بود و خویینی امام جماعت مسجد جوستان نیاوران. در واقع در سطح حاکمیت تنها چهار نفر با اشغال سفارت مخالف بودند: بهشتی و هاشمی که علنا ابراز نمیکردند و بازرگان و مهدوی کنی که ابراز میکردند. باقی همه بیاستثنا حامی بودند. حتی از نیروهای بعدا اپوزیسیون.
۵- ریاست جمهوری؛ در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری جامعه روحانیت مبارز- تشکل متبوع آیتالله- رسما از کاندیداتوری ابوالحسن بنیصدر حمایت کرد. در حالی که حزب جمهوری اسلامی جلالالدین فارسی را معرفی کرده بود که به خاطر افشای افغانبودن تبار او از ادامه رقابت بازماند و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم هم از دکتر حسن ابراهیم حبیبی حمایت کرد. این هم به البته رقابت جامعه روحانیت مبارز با حزب نسبت داده شد.
۶- شورای نگهبان؛ در ترکیب اولین دوره شورای نگهبان نام مهدوی کنی نیز دیده میشود. هر چند اندکی بعد به خاطر قبول مسوولیت وزارت کشور از شورای نگهبان خارج شد و دیگر به این نهاد بازنگشت. در وزارت کشور برادر خود – مرتضی قاموس – را که وکیل دادگستری بود به عنوان معاون حقوقی انتخاب کرد. برادر دیگر آیت الله (باقری کنی) نیز نام خانوادگی متفاوتی داشت. سه برادر با نامهای خانوادگی: مهدوی کنی،مرتضی قاموس و باقری کنی.
۷- واقعهٔ ۱۴ اسفند ۱۳۵۹؛ در جریان مراسم سال روز درگذشت دکتر محمد مصدق در دانشگاه تهران، ابوالحسن بنیصدر اولین رییس جمهوری ایران آشکارا در مقابل جریان خط امام قرار گرفت و پروسهای شروع شد که کمتر از چهار ماه بعد به عزل او انجامید.
رهبر فقید انقلاب برای حل مناقشه یک کمیته سهنفری تشکیل داد تا یک نفر به نمایندگی از جانب رییس جمهوری، یکی از طرف رییسان دو قوه دیگر و نخستوزیر و سومی هم از سوی خود ایشان انتخاب شود. بنی صدر – آیتالله اشراقی- داماد امام را معرفی کرد تا از نفوذ او به سود خود انتخاب کند.
نماینده امام در این هیات هم مهدوی کنی بود و شیخ محمد یزدی هم از جانب دکتر بهشتی و هاشمی و رجایی معرفی شد. با این که ترکیب هیات به سود حزب نبود ولی نزدیکی بنی صدر به مجاهدین او را از چشم امام انداخت در حالی که قبل از آن با همه علاقه به هاشمی نقد او بر بنیصدر را همراهی نمیکرد. کار این هیأت البته به نتیجه نرسید و قبل از بررسی طرح عدم کفایت رییس جمهوری در مجلس شورای اسلامی متوقف شد.
۸- نخست وزیران؛ در فهرست نام نخست وزیران ایران، محمد رضا مهدوی کنی نیز دیده میشود که در شهریور و مهر ۱۳۶۰ نخستوزیر بود ولی برخی به اشتباه از او به عنوان نخستوزیر موقت یاد میکنند. حال آن که موقت نبود و قرار گرفتن بین دو رییس جمهوری این ذهنیت را ایجاد کرده است. بله. او را شورای موقت و نه یک رییسجمهور معرفی کرد ولی رأی اعتماد گرفت و نخستوزیر شد.
با این حال در شمارش دولتها چون تابع رییس جمهوری نیست به حساب نمیآید. به بیان دیگر بعد از انقلاب ۱۷ دولت داشتهایم نه ۱۴ دولت ولی از دولت فعلی با عنوان دولت چهاردهم یاد میشود. چرا؟ چون در این شمارش هر دولت را تنها ذیل یک نخستوزیر/ رییس جمهور منظور و دورههای انتخاباتی ریاست جمهوری را حساب میکنند. با این حساب سه دولت از شمارش حذف شده:
اولی دولت موقت به ریاست مهندس بازرگان که امام معرفی کرد و از شورای انقلاب و مردم و نه مجلس رأی اعتماد گرفت و با این که از ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ عنوان او نخستوزیر دولت موقت جمهوری اسلامی بود نه دولت موقت انقلاب اسلامی.
(دولت شهید رجایی را که با همه ناسازگاریها با هم ذیل اولین رییس جمهور (بنیصدر) تعریف میشد اولین دولت میدانند و خیلیها هم فکر میکنند منظور از دولت رجایی دولت او در زمان ریاست جمهوری است. در حالی که دولت زمان ریاست جمهوری او دولت باهنر است.)
دومی دولت شورای انقلاب است که از آبان ۵۸تا مرداد ۵۹ اداره اجرایی را در دست داشت ولی چون نه نخستوزیر بالای سر آن بود نه رییسجمهور در شمارش نمیآید و سومی دولت مهدوی کنی که بعد از باهنر و قبل از مهندس موسوی با معرفی شورای موقت ریاست جمهوری و رأی اعتماد مجلس مستقر بود و حتی اگر آقای مهدوی حاضر به استعفا بعد از ریاست جمهوری آیتالله خامنهای نمیشد دوره او تمام شده محسوب نمیشد و خود استعفا کرد. با این وصف در شمارش دولتها سه دولت حذف شده تا تعداد دولتها با دورههای انتخابات ریاست جمهوری منطبق باشد. ۱۴ دوره ریاست جمهوری داشتهایم و حالا دولت چهاردهم است. دولت مهدوی کنی به حساب نمیآید! کانه نبوده.
۹- نامزدی ریاست جمهوری؛ مهدوی کنی برای سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شد اما حزب جمهوری اسلامی ترجیح داد اگر بنابر ریاست جمهوری یک روحانی است آن روحانی دبیر کل حزب باشد که آیتالله خامنهای بود. درسومین دوره نام او در حوزهها درج شده بود اما اعلام کرد خود به آقای خامنهای رأی میدهم. جالب این که در خاطرات مهدوی کنی آمده بعد از اعلام نامزدی مهندس بازرگان و مهندس صباغیان به نخست وزیری میروند و با او دیدار میکنند و می گویند برای اعلام حمایت نهضت آزادی ایران از شما آمادگی داریم و او می گوید: اولا نامزدی من واقعی نیست و صوری است و ثانیا اگر جدی باشد به حمایت شما نیاز ندارم! در خاطرات صباغیان این نکته را جست و جو نکردهام.
۱۰- دانشگاه امام صادق؛ پس از نخستوزیری وقت خود را در «جامعه الامام الصادق» صرف کرد. کلنگ احداث این مجموعه در محل سابق شعبه دانشگاه هاروارد در منطقه سعادت آباد را البته آیتالله منتظری و در زمان تصدی امامت جمعه تهران بر زمین زد و خود به عضویت هیات امنا درآمد. اما پس از عزل از قائممقامی رهبری، آقای منتظری از این مجموعه که دیگر عنوان دانشگاه گرفته بود، کنار گذاشته شد و تا پایان به این امر معترض بود. مهدوی کنی هم در دفاع یا توجیه میگفت پس از قطع ارتباط ایشان با نهاد ولایت فقیه امکان ادامه عضویت نبوده است. آقای مهدوی نبود تا قدرت گرفتن دانش آموختگان دانشگاه خود را در دولت ابراهیم رییسی ببیند که اغلب کارنامهای مردود بر جای گذاشتند. (به بحث آقای منتطری در بند پایانی جداگانه پرداختهام).
۱۱- مجلس سوم؛ در آستانه انتخابات مجلس سوم امام در پیامی تعبیر اسلام آمریکایی را به کار برد که در فضای خاص آن زمان این گونه تلقی شد که رهبر فقید انقلاب جناح راست را مراد دارد و همین به پیروزی قاطع چپ سنتی در انتخابات مجلس انجامید. مهدویکنی در خاطرات خود آورده است نزد امام رفته و گله کرده و از ایشان خواسته اگر آنان را آمریکایی نمیدانند مکتوبی بنویسند و امام پاسخ میدهند منظورشان آنان نبوده اما مکتوبی نخواهند کرد چون در فضای انتخابات اثر میگذارد.
۱۲. درگذشت امام خمینی؛ در روزهای درگذشت رهبر فقید انقلاب در خرداد ۱۳۶۸ او در خارج از کشور (انگلستان) به سر میبرد و در حال درمان بود. از این رو در فهرست احتمالی گزینههای رهبری مطرح نشد و طبعا نقش ویژهای نیز نتوانست ایفا کند اما در برگشت و پس از انتخاب آیتالله خامنهای و تا پایان عمر از هیچ تایید و حمایتی فروگذار نکرد تا جایی که تفسیر خاصی از تعبیر نظارت بر رهبری داشت و آن را بیشتر برای حفظ و حراست و حمایت می دانست تا نظارت بر عملکرد. او میگفت نظارت بر رهبری نه استطلاعی است نه استصوابی بلکه حراستی است.
۱۳- دوم خرداد ۷۶؛ در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ دو رقیب اصلی علیاکبر ناطقنوری و سید محمد خاتمی بودند. اما در واقع رقابت میان جامعه روحانیت مبارز به دبیر کلی محمد رضا مهدویکنی و مجمع روحانیون مبارز به دبیر کلی مهدی کروبی جاری بود.
روزنامه ابرار روز چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۷۶ تمام نیمصفحه بالای خود را با تیتر درشت به نقل این جمله مهدوی کنی اختصاص داد: «حدس میزنم نظر مقام معظم رهبری آقای ناطق نوری است» در حالی که آیتالله خامنهای در سخنانی که پس از بخش خبری ساعت ۱۴ تلویزیون در همان روز پخش شد تصریح کردند هر یک از ۴ کاندیدا که رای بیاورند مورد حمایت ایشان خواهند بود و نگرانیهای حامیان خاتمی رفع شد.
حمایت تمام قد مهدویکنی از ناطق نوری با شکست این نامزد در دوم خرداد ۷۶ تصویر یک منتقد دولت اصلاحات را از او ترسیم کرد. هر چند خود خاتمی احترام نگاه میداشت و آیتالله نیز فاصله خود از رادیکالها را معمولا حفظ میکرد. مهندس سحابی نیز در سرمقاله «ایران فردا» با عنوان «نه» بزرگ، نوشت این شایعه درگرفت که آقای مهدوی کنی فتوا داده تقلب به نفع ناطق مجاز است و آیتالله مهدوی کنی برآشفت و چون سحابی گفت نوشتیم شایعه بوده و از خودمان ننوشتیم و حاضر به پس گرفتن و تکذیب نشد مهدوی کنی از سحابی شکایت کرد و یکی از دادگاه های تاریخی مطبوعات رقم خورد که یک عضو سرشناس و ارشد شورای انقلاب از عضو مشهور دیگر شکایت میکرد. رای دادگاه هم آنی نبود که مهدوی کنی انتظار داشت.
۱۴- مجلس خبرگان رهبری؛ او هیچگاه نامزد هیچ انتخاباتی نشد (بدون احتساب انصراف از کاندیداتوری ریاست جمهوری) مگر در انتخابات میاندورهای مجلس خبرگان رهبری که به خبرگان راه یافت و پس از مدتی ریاست آن را هم در اختیار گرفت تا سومین رییس مجلس خبرگان (پس از آیتالله علی مشکینی و هاشمی رفسنجانی) باشد. اما برای این که تصور نشود در پروژه حذف هاشمی از مناصب عالی پس از حوادث ۸۸ شرکت کرده این تعبیر را به کار برد: «آقای هاشمی ریاست مجلس خبرگان را به من تفویض کردند». چون هاشمی کاندیدای ریاست نشده بود.
۱۵- انتخابات سال ۹۲؛ با این که حسن روحانی از اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز و هم لباس و هم صنفشان بود اما مهدویکنی و تشکل متبوع از نامزدی حسن روحانیِ روحانی حمایت نکردند چرا که از ۸۸ به بعد در جلسات آن شرکت نمیکرد. نامزد مورد حمایت آیتالله، دکتر ولایتی بود هر چند این شایعه هم درگرفت که در روزهای آخر از ولایتی خواسته بودند به نفع سعید جلیلی کنار برود که نپذیرفت. شگفت آور بود که آقای مهدویکنی در پیام تبریک خود به رییس جمهور روحانی که دوست قدیمی و هم لباس او بود قید «مشروط» را آورد تا روشن شود ادعای اصلاحطلبان که روحانی به آنان نزدیکتر شده و از خاستگاه خود دور گزاف نبوده است. اگرچه روحانی با گذر زمان از اصلاح طلبان هم فاصله گرفت!
۱۶. بیت رهبری؛ فرزند برادر او نسبتی سببی با بیت رهبری دارد. این نسبت اما چندان پررنگ نشده چون دههها قبل از آن ارتباط و دوستی داشتهاند و تابع این موضوع نیست و خود نقل کرده که در سال ۶۰ از ایشان به عنوان برادر بزرگتر خود یا میکردهاند. (اختلاف سنی ۸ سال).
۱۷. روزنامه رسالت؛ تا مدتها مهمترین تریبون او روزنامۀ رسالت بود اما چندی است که این روزنامه به جای راست سنتی تریبون جریان قالیباف شده است. مهدوی کنی نماند تا این را نیز ببیند.
۱۸. شکایت همسر بازیگر زن؛ با این که امام جمعه موقت نبود اما وقتی امام جمعهها نامزد خبرگان و قانونا منع میشدند او به ناچار یکی دو هفته انتخابات امامجمعه میشد. در یکی از معدود خطبهها و در ایام نوروز مرحوم مهدویکنی در انتقاد از سریالهای نوروزی آن سال یکبار گفت: برنامههای مفید پخش کنید به جای این که هر شب یک زن سلیطه را بیاورید!
اشاره او به نقشی بود که فرزانه کابلی (که به خاطر نقش مادر علی کوچولو مشهور بود) ایفا میکرد و اقتضای آن نقش همین بود که شلوغ کند ولی آیتالله تصور میکرد تبلیغ این رفتار است. لفظ «سلیطه» اما بر همسر او که کارگردان نامآشنای تئاتر است (هادی مرزبان) بسیار گران افتاد و بی هیچ ملاحظه از جایگاه مهدوی کنی و با اطلاع از تبعات حقوقی این اتهام صرفا به خاطر ایفای نقش شکایت کرد. البته در آن زمان دست جریان راست این قدر در قدرت گشاده نبود و امام خمینی میدان را به جریان رقیب سپرده بود و تنها هر از گاهی از آنان دلجویی میکرد. به هر رو برخی پادرمیانی کردند و قضیه تمام شد.
۱۹. دولت رجایی؛ مهدوی کنی وزیر کشور دولت مرحوم رجایی بود. این خاطره بهزاد نبوی که وزیر مشاور و سخنگوی آن دولت بود جالب است: ” یک بار در جلسهای بحث جنگ شد و کمبودهای آن. شهید رجایی یک صحبت شعارگونه کرد. آنموقع وضعیت اسلحه و مهمات ما خوب نبود و ایشان نقل به مضمون گفتند جنگ ما وقتی شروع میشود که مهمات و سلاحمان تمام شود! این سخن در جلسهای بیان شد که تعدادی از اعضای دولت از جمله مرحوم مهدویکنی در آن شرکت داشتند. آن مرحوم برآشفت و با لحنی تند گفت: مرد حسابی! چه میگویی؟ مگر بدون اسلحه و مهمات میشود جنگید؟! اگرچه به نظر من اصل حرف ایشان صحیح بود، ولی او وزیر کشور بود و شهید رجایی هم نخست وزیر و رییسالوزرا و یک وزیر در حضور دیگران به نخست وزیر گفته بود: مرد حسابی! چه می گویی؟ رنگ شهید رجایی پرید و معلوم بود خیلی خیلی عصبانی شده، ولی غیظ و خشم خود را فروخورد و بلافاصله گفت از این موضوع عبور کنیم و به مسایل دیگر بپردازیم. “
۲۰. آیتالله منتظری؛ نشریۀ «حریم امام»- ارگان حرم امام خمینی- ۶ سال قبل با خانم «قدسیه سرخهای» – همسر آقای مهدوی کنی و رییس وقت پردیس خواهران این مجموعه گفت و گو کرد. خبرنگار پرسید: «گویا در ابتدای تأسیس، ریاست عالیۀ دانشگاه امام صادق با آیتالله منتظری بوده است. چه شد که ایشان کنار گذاشته شد و آیتالله مهدویکنی ریاست را بر عهده گرفتند؟»
خانم سرخهای (مهدویکنی) پاسخ میدهد: «ابتدا باید روشن شود که آقای منتظری ریاست عالیۀ جامعهالامامالصادق را بر عهده داشتند، نه ریاست دانشگاه را. با توجه به مسایلی که گاهی در رسانههای غیررسمی و فضای مجازی مطرح میشود در اینجا چند نکته قابل بیان است. اول این که بر اساس اساسنامه، ریاست عالیه بیشتر جنبۀ تشریفاتی داشته و ورود اجرایی به امور نداشتهاند و امور جامعه بر عهدۀ هیأت امنا بوده است. در سالهای حضور آیتالله منتظری هم ایشان هیچگونه ورود به مسایل اجرایی دانشگاه نداشتند.
دوم این که از ابتدا حضور ایشان نیز در این سمت به عنوان نمایندۀ حضرت امام خمینی تلقی میشد. چنانچه پس از رحلت آیتالله مهدوی هم هیأت امنا و ریاست جامعه الامام الصادق را مقام معظم رهبری تعیین کردند. پس از جریانات مربوط به قائممقامی رهبری در سال ۶۸ عملا نمایندگی ایشان از ولیفقیه دیگر محل موضوع نبود. لذا برای سامان دادن به دانشگاه، تصمیم بزرگان نظام و هیأت امنا بر این شد که ریاست عالیه این دانشگاه بر عهدۀ ایشان باشد. شخص آیتالله مهدوی هم در خاطراتشان مفصل توضیح دادهاند و قابل مراجعه است.»
این سخنان در حالی بود که درمادۀ ۹ اساسنامه آمده است: «ریاست عالیه، رکن اول و بالاترین مرجع جامعه است.» مرحوم مهدویکنی هم در خاطرات خود نوشته است: «ریاست عالی برای آیتالله منتظری مبتنی بر این بود که ایشان به سمت قائم مقام رهبری توسط مجلس خبرگان تعیین شده بود.»
این نیز در حالی است که تاریخ تصویب اساسنامه ۱۵ آبان ۱۳۶۱ است و انتخاب آقای منتظری به قائم مقامی در سال ۶۴ صورت پذیرفت و بر این اساس انتخاب ایشان به ریاست عالیه نمیتوانسته ارتباطی با موضوع قائممقامی داشته باشد مگر این که منظور آقای مهدویکنی این باشد که به اعتبار اشتهار آیتالله منتظری به قابلیت جانشینی امام حتی قبل از انتخاب خبرگان ریاست عالیه را به او سپرده بودند. البته چنین مفهومی از این خاطرات بر نمیآید. در تبصرۀ ۴ همین ماده آمده «حداقل هر ۶ ماه باید جلسات هیأت امنا در حضور ریاست عالیه تشکیل شود» و همین نشان میدهد بر خلاف نظر سرکار خانم مقامی تشریفاتی نبوده است.
یا در مادۀ ۱۳ آمده «در صورتی که هر یک از اعضای هیأت امنا به استثنای ریاست عالیه بدون عذر موجه مشخصا به مدت سه ماه در جلسه شرکت نکند عضویت او منتفی تلقی میشود و هیأت امنا مراتب را کتبا به نشانی قانونی وی ابلاغ میکند.»
چون ریاست عالیه مستثنا شده بود طبعا مرحوم منتظری را شامل نمیشده اما پس از ماجرای سال ۶۸ که عملا امکان ادامۀ حضور نبوده و دانشگاه را نیز نمیتوانستند بلاتکلیف رها کنند از آقای منتظری میخواهند اختیارات خود را به آقای مهدوی کنی «تفویض» کنند. نامهای به او مینویسند و در حاشیه چنین پاسخ میدهد: « آنچه اکثریت هیأت امنا تأیید کنند مورد قبول اینجانب است.»