تا همین چند دهه پیش، سفر برای بخش بزرگی از مردم امری لوکس بود. اما امروزه، سرگرمی مورد علاقه میلیون ها نفر و یک سبک زندگی واقعی برای بسیاری دیگر است.
با این حال، برای برخی، هیچ جذابیتی ندارد، این دسته از افراد به رغم داشتن زمان و بودجه لازم برای سفر علاقه ای به سفر ندارند. بیایید از نزدیک نگاهی به این افراد بیاندازیم ؛ چه چیزی سبب می شود برخی علاقه ای به سفر نداشته باشند.
اگر شما مسافری عاشق سفرکردن باشید، شاید سخت باشد بفهمید که چه طور ممکن است کسی وقتی تمام شرایط مهیا است، دست رد به سینه سفر بزند؛ سفر این فرصتی که روال عادی زندگی را به هم می زند، راه به کشف فرهنگ های جدید و تجربه ماجراجویی های بی شمار می بَرد، لذت بخش است و فرح بخش.
از سوی دیگر، اگر جزو کسانی هستید که اهل سفر نیستند، حتما بارها مورد انتقاد و سرزنش قرار گرفته اید که ” ای بابا، تو که هم پولشو داری، هم شرایطتت جفت و جوره، چه طور نمیری سفر!؟”؛ ” می دونی تو این شرایط بی پولی، چند نفر آرزو دارن برن سفر؟ “. در همین راستا شاید در مورد شما قضاوت های نادرستی بشود.
در واقع، موقعیت هر دو به یک اندازه معتبر و مشروع است، اما اینکه هر فردی، کدام را ترجیح می دهد: سفر به ناشناخته ها یا ماندن در موقعیت آشنای موجود، مربوط به شخصیت هر کدام است و دقیق که بشویم می توانیم پی به زوایای دیگری از شخصیت آنها ببریم. در ادامه با ما همراه باشید تا بهتر این افراد و موقعیت های شان را بشناسیم.
چرا دوست ندارم سفر کنم؟
سفر، روندی رو به رشد و گردشگری، صنعتی همچنان در حال توسعه است. این حقیقتی است که سازمان جهانی گردشگری بر آن صحه می گذارد. بنا بر آمار و ارقام این سازمان در سال دو هزار و هیجده، یک میلیون و چهارصد هزار گردشگر در جستجوی کشف فرهنگ ها و تجربیات جدید از کشوری به کشور دیگر سفر کردند.
با توجه به مزیت ها و امتیازهایی که سفر به دست می دهد، وقتی کسی به رغم امکانی که دارد از سفر اجتناب می کند، به نظر اطرافیانش «عجیب و غریب» یا « حوصله سر بر» می رسد. اما در واقع نمی توان به این سادگی قضاوت کرد. خیلی از این امتناع ها مربوط به شخصیت فرد است.
عوامل دخیل در رغبت یا عدم رغبت به سفر
گرایش های بومی گرایانه
در هر انسانی دو گرایش با هم وجود دارد: یکی گرایش به بودن و ماندن درمحیط شناخته شده و آشنا، تن دادن به روال و نظم موجود (بومی گرایی) ، و دیگری گرایش به ماجراجویی، دور شدن از روال عادی زندگی ، شکستن نظم جاری روزانه (گردشگری).
هر دو گرایش در همه ما وجود دارند و متناوبند، اما حقیقت این است که در هر فردی، یکی از این گرایش ها غالب است.
گرایش بومی گرایانه در افرادی که علاقه ای به سفر ندارند غالب است.
سنت، روال و امنیت
کسانی که از سفر دوری می کنند، معمولاً سنتیترند، برای کارهای روزمره ارزش زیادی قائل اند و بیشتر به دنبال کنترل بر محیط خود هستند، زیرا این کار به آنها احساس امنیت می دهد.
اما ریشه این احساس کجاست؟ بنا بر تازه ترین پژوهش های به عمل آمده در نشریه گردشگری ای – ریوی یو این احساس ریشه در سال های اول کودکی هر کسی دارد.
بنا بر “نظریه دلبستگی” ِآینزورث و بالبی، کودک، در رابطه با مراقبان اصلی خود، دید خاصی نسبت به خود و جهان اطراف خود پیدا می کند، و بر همین اساس به طور خاص، احساس امنیت بیشتر یا کمتر را به تدریج در خود پرورش می دهد.
بنابراین، کسانی که در کودکی “دلبستگی ناایمن” را تجربه میکنند، نسبت به کسانی که از “دلبستگی ایمن” لذت میبرند، در هنگام دوری از خانه احساس ترس، ناراحتی و اضطراب بیشتری دارند.
هنگامی که افراد وارد زندگی بزرگسالی می شوند، شاید بی آنکه آگاه باشند همین حال و احساس را با خود از کودکی به بزرگسالی می آورند. شاید توضیح اصلی اینکه چرا برخی به رغم داشتن بودجه سفر و فراهم بودن همه امکانات علاقه ای به سفر ندارند، در همین باشد.
بالطبع ریسک کردن و پذیرش خطر در کسانی که از سفر دوری می کنند، سخت است.
عدم تحمل بی ثباتی
علاوه بر موارد فوق، نباید فراموش کرد که سفر به مکانی ناآشنا و شناخته نشده همواره با متغیرهای دیگری همراه است از جمله بلد بودن یا نبودن زبان مقصد و سازگار شدن مسافر با آن، به این معنی که مسافر فراخور تسلطی که به زبان مقصد دارد بهتر می تواند تجربه بیاندوزد و از سفرش لذت ببرد، یا فراخور اطلاعات قبلی که در اختیار دارد، از جاهای بیشتری می تواند دیدن کند ، غذاهای متنوع تر و اصلی تری را بچشد و غیره…
اما، در هر صورت، همیشه درجهای از عدم اطمینان و هراس از ناشناخته ها وجود دار د.
برای برخی افراد، این امر مشکلی به حساب نمی آید و در عوض، هیجان برانگیز و محرک است. اما، برای برخی دیگر، رویدادهای پیش بینی نشده کوچک، تغییرات، مناطق ناشناخته و عناصر خارج از کنترل آنها در حکم عذابی الیم است.
بسیاری از کسانی که تحمل کمی در برابر ناتوانی در کنترل شرایط موجود و آنچه پیش می آید، دارند همین هراس کافی است تا عطای سفر را به لقایش ببخشند.
استقبال از تجربه های جدید
جنبهای دیگر از شخصیت افراد برای تعیین اینکه چرا برخی افراد رغبتی به سفر ندارند کلیدی است: استقبال یا عدم استقبال از تجربه های جدید.
یکی از پنج ویژگی مهم شخصیتی توصیف شده در مدل کاستا و مک کری که بسیار نیازمند قوه تخیل بالا، ذهن باز، کنجکاوی و جذب تازگی ها است، استقبال از تجربه های جدید است.
وقتی کسی علاقه ای به کسب تجربه های جدید نداشته باشد، سنتی و محافظه کار است و در محیط های ناآشنا و با افراد ناآشنا احساس ناراحتی می کند. بنابراین کمتر برای دیدن یا شناختن ناشناخته ها و نادیدنی ها کنجکاو است و اصولا دوست ندارد سفر کند.
افرادی که دوست ندارند سفر کنند همواره گزینه ساده تر را انتخاب می کنند
خلاصه شاید بتوان گفت هیچ مشکلی متوجه کسانی که علاقه چندانی به سفر ندارند، نیست. تصمیم آنها به ماندن و سفر نکردن حتما به این معنا نیست که ترسو هستند، یا خلاقیت کمتری دارند.
سفر کردن یا ماندن انتخابی کاملا شخصی است ، و اگر کسی میلی به سفر ندارد، شاید به این دلیل است که الویت او ماندن در وضعیت موجود، در قلمرو آشنای خود و معاشرت با کسانی است که می شناسدشان.
چنانچه چنین افرادی اطلاعاتی از مقصد خود کسب کنند، مثلا زبان آن را یاد بگیرندد یا دوستان یا آشنایانی در آنجا پیدا کنند، از دشواری سفر برای شان کاسته می شود.