زن جوان در گوشه سالن دادگاه منتظر است تا منشی صدایش کند و وارد شعبه شود. گاهی نیمنگاهی به مرد زندانی دارد که آنسوی سالن با لباس راه راه آبی سرمهای ایستادهاست. سراغش میروم و از او درباره اتهامش میپرسم که از حرفهایش معلوم است دل پری از زندگی دارد. گفتوگوی جام جم با این متهم را بخوانید.
*به چه اتهامی دستگیر شدی؟
معاونت در قتل شوهرم.
*بعد قاتل چه کسی بود؟
با دست به مردی که آنسوی سالن ایستاده اشاره میکند و میگوید: « او اینکار را کرد.»
*چرا؟
من با او درددل کردم اما قصدی برای کشتن شوهرم نداشتم. او هم به خیال خودش برای اینکه مرا از وضعیتی که داشتم رها کند، شوهرم را کشت.
*خب، برویم کمی عقبتر. چطور با هم آشنا شدید؟
یک شب از محل کارم در یک آرایشگاه خارج شدم و کنار خیابان درحال گرفتن اسنپ بودم که یک پراید مقابلم توقف کرد و گفتم دربستی و قبول کرد. من عاشق سرعت هستم و راننده خیلی سریع رانندگی میکرد. به همین خاطر شمارهاش را گرفتم و قرار شد هر وقت دربستی میخواستم، با او تماس بگیرم. یک بار که داخل ماشین او درحال صحبت تلفنی با مادرم بودم، متوجه اختلاف من و شوهرم شد و بعد از آن، سر صحبت را باز کرد. من هم سفره دلم را پیش او باز کردم.
*به خاطر همین تصمیم به قتل شوهرت گرفت؟
بعد از دستگیری فهمیدم، تصور میکرده بعد از قتل شوهرم من با او ازدواج میکنم. نمیدانست من هیچ وقت با یک قاتل زیر یک سقف نمیروم چون قطعا قربانی بعدی خودم هستم.
*چطور همسرت را کشت؟
مسیر رفت و آمدش را شناسایی کرد و یک روز در پوشش مسافربر او را سوار کرده و بعد با تهدید چاقو او را به محل خلوتی برده و با همان چاقو به قتل رساند.
*از کجا متوجه شدی کار اوست؟
چند بار تهدید کردهبود همسرم را به قتل میرساند تا مرا راحت کند. روز بعد که پلیس تماس گرفت و خبر داد جسد شوهرم را پیدا کردهاند، فهمیدم تهدیدش را عملی کردهاست.
*با او صحبت نکردی؟
خودش زنگ زد و گفت شوهرم را کشتهاست.
*واکنش تو چه بود؟
خواستم دیگر با من تماس نگیرد. همین تماسهایش پای مرا به پرونده باز کرد.
*پشیمانی؟
خیلی. درددل کردن با این مرد زندگیام را نابود کرد. من با همسرم مشکل داشتم اما راضی به مرگ او نبودم و دوست نداشتم بمیرد. از وقتی این اتفاق افتاده نتوانستهام در چشمان فرزندم و خانواده شوهرم نگاه کنم. آنها مرا مقصر میدانند و فکر میکنند از روی هوا وهوس با این مرد ارتباط داشتم.