پاسخ نامتناسب پاکستان به هدف قرار دادن تروریست ها در خاک این کشور از سوی جمهوری اسلامی ایران، بحران های مرزی و آبی با طالبان، همراهی آشکار روسیه و چین با بیانیه های ضدایرانی اتحادیه عرب، تشدید تنش های لفظی با ایران از سوی آذربایجان، بروز تمایلات مداخله جویانه ترکیه در رابطه با ایران، زیاده طلبی های امارات درباره جزایر سه گانه، ترورهای بی پروای اسرائیل و گسترش ادبیات مربوط به حمله نظامی به ایران در آمریکا همه یک نقطه مشترک دارند: ادراک ضعف از ایران.
بنابراین، در چنین شرایطی به نظر می رسد که مهمترین مساله و سوال در سیاست خارجی ایران و آنچه که باید محل بحث و گفتگوی کارشناسان، نظریه پردازان و سیاستگذاران این حوزه باشد، این است که چگونه این ادرک را تغییر دهیم؛ پیش از آنکه دیر شود.
مساله ای که یک بار در گذشته ما را به یک جنگ ناخواسته با عراق وارد کرده و در سال ها و ماههای اخیر هم ما را تا مرز درگیری نظامی با طالبان، آذربایجان و حتی پاکستان پیش برده است.
البته برخی ممکن است معتقد باشند که ایران نه تنها در موضع ضعف قرار ندارد، بلکه بیش از هر زمان دیگری در گذشته دارای قدرت و نفوذ است. اما این موضوع فی نفسه چندان اهمیتی ندارد و ادراکی که دیگران از ما دارند و به رفتار آن ها در قبال ما جهت می دهد، از واقعیت مهمتر است. ادراکی که در مواردی به فضای داخلی هم سرایت کرده و حتی موفقیت آمیزترین و جسورانه ترین اقدامات و فعالیت های نظامی ایران هم تحت الشعاع آن قرار می گیرد.
درباره چرایی این موضوع و نقش جریان ها، دولت ها، نهادها و افراد مختلف در ایجاد وضعیت کنونی می توان ساعت ها بحث و گفتگو کرد؛ اما ماندن در این نقطه کمکی به حل مساله و مدیریت بحران های احتمالی در آینده نمی کند.
اگرچه پرداختن به آن برای فهم دقیق و ارائه تجویزهای مناسب مفید است. آنچه نیاز امروز ما در حوزه نظری، تحلیلی و عملیاتی است، یافتن پاسخی برای این سوال است که چگونه می توان این ادراک ضعف شکل گرفته در بازیگران مختلف درباره ایران را تغییر داد؟ پاسخی که البته باید با واقعیت های روی زمین و میدانی و مقدورات و محذورات ما همخوانی و تطابق داشته باشد.
۳۱۱۳۱۰